
خلاصه کتاب سیاه مرگ: کتاب سوم سه گانه فونکه ( نویسنده کورنلیا فونکه )
خلاصه کتاب «سیاه مرگ»، جلد سوم سه گانه مشهور کورنلیا فونکه، به نبرد نهایی مگی و پدرش مو با نیروهای شرور دنیای جوهر می پردازد. این کتاب نقطه ی اوج داستانی پر از جادو، خطر و فداکاریه و سرنوشت شخصیت های دوست داشتنی این مجموعه رو مشخص می کنه. اگه دنبال یه ماجراجویی بی نظیری، این خلاصه حسابی به دردت می خوره.
سلام به همه ی کتاب خونای عزیز و اونایی که عاشق دنیای فانتزی و ماجراجویی هستن! امروز قراره با هم سفری به دل کتاب «سیاه مرگ» داشته باشیم، همون جلد آخر و نفس گیر از سه گانه «دنیای جوهر» کورنلیا فونکه که دل خیلی ها رو با خودش برده. اگه دو جلد قبلی، «سیاه قلب» و «سیاه خون» رو خوندین، که هیچ، خوش اومدین به بخش پایانی این ماجرای هیجان انگیز. اگه هم نخوندین و فقط کنجکاوین ببینین داستان چیه، بازم جای درستی اومدین. قراره یه خلاصه ی حسابی و کامل از این شاهکار رو براتون بگم تا هم عطشتون برطرف بشه، هم اگه دلتون خواست، برید سراغ خود کتاب و حسابی توش غرق بشین.
میدونین، فونکه یه کاری کرده که کلمات فقط حرف نباشن؛ اونا زنده ان، نفس می کشن و می تونن دنیاها رو تغییر بدن. «سیاه مرگ» دقیقاً همون نقطه ایه که همه چیز به اوج خودش می رسه و باید دید که بالاخره قلم و کلمات می تونن شر رو از بین ببرن یا نه. پس آماده باشین که یه ماجرای پر از هیجان و البته یه ذره هم غم انگیز رو با هم مرور کنیم. آماده اید؟ بریم!
بازنگری: سه گانه دنیای جوهر از سیاه قلب تا سیاه خون
قبل از اینکه شیرجه بزنیم تو دل «سیاه مرگ»، لازمه یه یادی کنیم از اون دو تا جلد قبلی، یعنی «سیاه قلب» و «سیاه خون». اگه یادتون رفته یا تازه با این سه گانه آشنا شدین، نگران نباشین، من یه فلش بک سریع می زنم. همه چیز از اونجایی شروع شد که مو، پدر مگی، یه «زبان آور» بود. یعنی چی؟ یعنی هر چی از یه کتاب با صدای بلند می خوند، عین واقعیت از دل همون کتاب می اومد بیرون! و اینجوری بود که زندگی آرومشون حسابی به هم ریخت.
توی «سیاه قلب»، مو ناخواسته یه سری شخصیت شیطانی رو از یه کتاب به اسم «سیاه قلب» وارد دنیای واقعی می کنه؛ از جمله کاپریکورن بدجنس و نوچه هاش. همسر مو، یعنی رکسن، هم موقع این خوندن ناپدید میشه و می ره تو دنیای کتاب. مگی که خودش هم کم کم داره قدرت «زبان آوری» پدرش رو به ارث می بره، همراه مو و یه سری دوست جدید مثل داست فینگر (که اونم از دل کتاب بیرون اومده و یه جورایی نوچه ی کاپریکورنه ولی دلش می خواد برگرده به کتاب خودش)، سعی می کنن رکسن رو پیدا کنن و با کاپریکورن بجنگن.
بعد می رسیم به «سیاه خون». توی این جلد، قضیه پیچیده تر میشه. مو و مگی و بقیه، خودشون وارد دنیای کتاب «سیاه قلب» میشن. یه دنیای قرون وسطایی پر از موجودات جادویی و شاهزاده های ظالم و البته کلی خطر. اینجا بود که فنوگلیو، نویسنده ی اصلی کتاب «سیاه قلب»، هم حضور پیدا می کنه. اون می تونه داستان رو تغییر بده و سرنوشت شخصیت ها رو بنویسه. ولی خب، خودش هم دردسرهای خاص خودش رو داره. توی این جلد بود که یه «زبان آور» جدید و خطرناک به اسم اورفئوس هم وارد بازی میشه. اورفئوس قدرت خیلی زیادی داره و حسابی خطرناکه، چون هم می تونه چیزها رو از کتاب بیرون بکشه، هم می تونه اونا رو برگردونه تو کتاب! پایان «سیاه خون» پر از نبردهای بزرگ بود و مشخص شد که دنیای جوهر حسابی به هم ریخته و یه نبرد بزرگ دیگه پیش رو دارن.
پس، الان که داریم وارد «سیاه مرگ» میشیم، وضعیت اینجوریه: کاپریکورن که حالا اسمش رو گذاشته «مارکله»، شده حاکم ظالم دنیای جوهر. مو از دنیای مرگ برگشته (بعد از یه اتفاق تلخ تو جلد قبل) و عصبانیه از اینکه اشتباه کرده و مارکله رو خلق کرده. مگی هم حسابی بزرگ شده و دیگه اون دختر کوچولوی ترسیده نیست. اون الان خودش یه «زبان آور» قدرتمنده و باید برای نجات خودش و کل دنیای جوهر بجنگه. فنوگلیو هم با اون نویسندگیش و البته اورفئوس با قدرت هاش، هر کدوم نقشی دارن. آماده ی نبرد نهایی هستین؟
خلاصه جامع کتاب سیاه مرگ: نبرد پایانی خیر و شر در دنیای جوهر
خب، رسیدیم به گل سرسبد سه گانه، یعنی «سیاه مرگ». این جلد، داستان رو به اوج خودش می رسونه و جواب خیلی از سوالات رو میده. اگه دو جلد قبل رو خوندین، الان دیگه باید حسابی مشتاق باشین که ببینین بالاخره چی میشه. وای که چقدر هیجان داره!
وضعیت آشفته دنیای جوهر: ظلم مارکله و بازگشت مو
دنیای جوهر حسابی به هم ریخته. مارکله، همون کاپریکورن سابق که حالا یه اسم جدید برای خودش گذاشته، اومبرا (پایتخت دنیای جوهر) رو کاملاً زیر سلطه خودش درآورده. فساد و تاریکی همه جا رو گرفته و مردم حسابی تو فشار و بدبختی هستن. مارکله با کمک همون کتاب قدیمی که ازش برای جاودانگی استفاده می کنه، دیگه شکست ناپذیر به نظر میاد.
در این بین، مو، پدر مگی، از دنیای مرگ برگشته. ولی این برگشتن خیلی ساده نیست؛ مو از خودش عصبانیه و حسابی حس گناه داره، چون اون بود که ناخواسته مارکله رو وارد دنیای واقعی کرد و باعث این همه بدبختی شد. حالا برگشته تا این اشتباه بزرگش رو جبران کنه. مگی، دخترش، در دنیای واقعی تهدید میشه و سرنوشتش هم توی دنیای جوهر و هم دنیای خودمون، حسابی مهمه. اگه مو نتونه مارکله رو از بین ببره، همه ی این دنیاها غرق تاریکی میشن و مگی هم احتمالاً مثل مادرش، سرنوشت بدی پیدا می کنه. تازه، مو خودش هم از برگشتنش تعجب کرده و یه حس عجیب داره که انگار دیگه مثل قبل نیست.
نقش فنوگلیو و کتاب جاودانگی
اگه یادتون باشه، فنوگلیو همون نویسنده ی اصلی داستانه که کلماتش جادو می کنه. توی «سیاه مرگ»، نقش اون خیلی پررنگ تر میشه. مو و بقیه سعی می کنن هر طور شده، کتاب قدیمی رو که مارکله ازش برای جاودانگی استفاده می کنه، به دست بیارن. اگه فنوگلیو بتونه کلمات جادویی رو تو اون کتاب بنویسه، مارکله از بین میره. ولی خب، این کار اصلاً آسون نیست. مارکله همه جا قدرت داره و فنوگلیو هم یه مشکل دیگه داره: «بلوک نویسندگی» گرفته! یعنی نمی تونه بنویسه و حسابی ناامیده. فکر کنین، نویسنده ی یه دنیای جادویی که نمی تونه بنویسه! واقعاً عذابه براش. اما کلمات فنوگلیو، همونقدر که می تونه جون ببخشه، می تونه جون هم بگیره و اینجاست که امیدها به اون بسته شده.
مگی: قهرمانی فراتر از انتظار
مگی توی این جلد، حسابی بزرگ شده و از اون دختر کوچولوی «سیاه قلب» خیلی فاصله گرفته. حالا اون خودش یه «زبان آور» قدرتمنده و باید با نیروهای شیطانی بجنگه. اون با چالش های خیلی پیچیده ای روبرو میشه و باید انتخاب های سختی بگیره. دیگه فقط یه دختر کنجکاو نیست؛ اون الان قلب تپنده ی نیروهای خیره و نقش کلیدی تو اتحاد اونا داره. شجاعت و فداکاری مگی واقعاً چشمگیره و نشون میده که حتی یه نوجوان هم می تونه ناجی یه دنیا باشه. اون حتی تو شرایطی که همه ناامیدن، باز هم امید رو زنده نگه می داره و سعی می کنه راهی پیدا کنه.
مواجهه با اورفئوس و خیانت های پنهان
اورفئوس همون «زبان آور»یه که توی «سیاه خون» دیدیم. اون هنوز هم حسابی خطرناکه و به مارکله کمک می کنه. نبردها فقط فیزیکی نیستن؛ کلی نبرد ذهنی و جادویی هم داریم که بین شخصیت ها درمی گیره. رازها و انگیزه های پنهان شخصیت ها هم یکی یکی فاش میشن و خیلی چیزها که فکر می کردیم می دونیم، عوض میشه. اورفئوس یه شخصیت پیچیده است که معلوم نیست دقیقاً تو کدوم سمته. این تردیدها باعث میشه داستان هیجان انگیزتر بشه.
اوبرون و جنگ های جوهری: مقاومت و اتحاد
همونطور که انتظار میرفت، نیروهای مقاومت علیه مارکله شکل می گیرن. اوبرون و بقیه شخصیت های خوب داستان، سعی می کنن متحد بشن و جلوی مارکله و ارتشش رو بگیرن. نبردهای بزرگ و سرنوشت ساز توی جاهای مختلف دنیای جوهر، از جمله قلعه مارکله و جنگل ها، اتفاق می افتن. این نبردها واقعاً نفس گیرن و فداکاری ها و از خودگذشتگی های زیادی از شخصیت ها می بینیم. هر کس به سهم خودش سعی می کنه یه کاری بکنه و این اتحاد، تنها راه پیروزیه.
«کلمات می توانند همه چیز باشند: تیغی بر قلب، یا مرهمی بر زخم. مهم این است که چه کسی آن ها را می گوید و با چه نیتی.»
در طول داستان، فصل های مختلفی رو دنبال می کنیم که هر کدوم جزئیات بیشتری از این نبرد بزرگ رو نشون میدن. از «ظاهرکردن نقره با کلمه ها» که شاید اشاره به قدرت فنوگلیو باشه تا «امبرای غمگین» که وضعیت ناگوار پایتخت رو نشون میده. «ملاقات خطرناک»، «تیغی بر قلب»، «کلمه های تلخ» و «نوک زدن به قلاب» همه نشون دهنده ی چالش هایی هستن که شخصیت ها باهاشون روبرو میشن. «پایان و آغاز»، «بازگشت مرده»، «صدایی آشنا»، «آتش پرنده دوده ای» و «پایان جدایی ها» همگی سرنخ هایی از اتفاقات مهم و گره گشایی های داستان رو بهمون میدن. هر فصل، یه قدم ما رو به سمت نبرد نهایی و سرنوشت دنیای جوهر نزدیک تر می کنه.
پایان جدال و سرنوشت نهایی
بالاخره، نبرد نهایی بین خیر و شر درمی گیره. کورنلیا فونکه جوری این بخش رو نوشته که آدم روی صندلیش میخکوب میشه. سرنوشت شخصیت های اصلی مثل مو، مگی، فنوگلیو، داست فینگر و بقیه، بعد از این نبرد مشخص میشه. البته من اینجا آخر داستان رو کامل لو نمیدم که اگه خواستید کتاب رو بخونید، هیجانش براتون از بین نره. ولی همین قدر بگم که نتیجه ی نهایی نبرد، تاثیر عمیقی روی آینده ی دنیای جوهر میذاره و بالاخره تعادل به این دنیا برمی گرده. آیا همه خوشحال و سلامت به زندگیشون ادامه میدن؟ آیا کسی فدا میشه؟ باید خودتون کتاب رو بخونید تا متوجه بشید!
شخصیت پردازی: قهرمانان و ضدقهرمانان سیاه مرگ
یکی از قشنگ ترین ویژگی های سه گانه فونکه، شخصیت پردازی های عمیق و لایه لایه است. تو «سیاه مرگ»، این شخصیت ها به اوج پختگی و پیچیدگیشون می رسن. بیاین یه نگاهی بهشون بندازیم:
مو (صحاف): از پدر محافظ تا قهرمان نهایی
مو تو این جلد، دیگه فقط یه پدر نگران و محافظ نیست. اون حسابی رشد کرده و حالا قراره قهرمان اصلی داستان باشه. مو از اینکه ناخواسته کاپریکورن (مارکله) رو از کتاب بیرون آورده، خودش رو سرزنش می کنه و تمام تلاشش رو می کنه که جبران کنه. قدرتش به عنوان یه «زبان آور» حسابی بیشتر شده و حالا می تونه از کلمات برای نبرد و نجات دادن استفاده کنه. اون بار مسئولیت بزرگی رو دوش خودش می بینه و حاضر میشه برای نجات دنیای جوهر و دخترش، هر کاری بکنه.
مگی: از دختری کنجکاو تا ناجی دنیا
مگی واقعاً گل سرسبد این سه گانه است. اون توی این جلد از یه دختر کنجکاو و شیفته کتاب، به یه قهرمان واقعی تبدیل میشه. مگی هم مثل پدرش یه «زبان آور» قدرتمنده و شجاعتش تو مقابله با نیروهای شیطانی بی نظیره. انتخاب های سختی پیش روشه و با وجود سن کمش، مسئولیت بزرگی رو به دوش میکشه. اون با هوش و ذکاوتش، راهی برای اتحاد نیروهای خیر پیدا می کنه و نقش کلیدی تو سرنوشت دنیای جوهر داره.
فنوگلیو: نویسنده ای که کلماتش می توانند سرنوشت ساز باشند
فنوگلیو، نویسنده ی اصلی «سیاه قلب» و دنیای جوهر، توی این جلد حسابی درگیر «بلوک نویسندگی» میشه. این مشکل برای یه نویسنده، بدترین کابوسه. ولی با این حال، کلمات اون هنوز هم قدرتمندترین ابزار برای مقابله با مارکله هستن. اون باید با ناامیدی خودش بجنگه و کلمات مناسب رو برای پایان دادن به شرارت مارکله پیدا کنه. نقش اون، بیشتر از یه نویسنده است؛ اون معمار سرنوشت این دنیاست.
مارکله/کاپریکورن: تجسم شرارت و تباهی
مارکله همون کاپریکورنه که حالا اسمش رو عوض کرده و حسابی قدرتمندتر شده. اون تجسم شرارت و تباهی توی دنیای جوهره. با دستیابی به جاودانگی، دیگه هیچ چیزی نمی تونه جلوی اون رو بگیره. مارکله نمادی از قدرت بی حد و حصر و فسادی هست که می تونه کل دنیا رو ببلعه. اون حتی از نوچه هاش هم استفاده ابزاری می کنه و هیچ رحم و مروتی نداره.
داست فینگر (انگشت خاک): سرنوشت پیچیده و پرکشش او
داست فینگر همیشه یه شخصیت مرموز و پیچیده بوده. از یه طرف دلش می خواسته برگرده به دنیای خودش، از یه طرف هم رابطه ی خاصی با مو و مگی پیدا کرده. سرنوشت اون تو «سیاه مرگ» واقعاً پرکشش و غیرقابل پیش بینیه. آیا اون بالاخره به آرامش میرسه؟ یا باید تا ابد درگیر عواقب انتخاب هاش باشه؟ داست فینگر نماد اون دسته از آدم هاست که تو بین خیر و شر گیر افتادن و نمی دونن کدوم راه رو انتخاب کنن.
اورفئوس: نماد خیانت و جاه طلبی
اورفئوس هم یه «زبان آور» قدرتمنده که تو جلد دوم وارد داستان شد. اون نماد جاه طلبی و خیانته. اورفئوس از قدرتش برای رسیدن به اهداف شخصی خودش استفاده می کنه و حتی با مارکله هم همکاری می کنه. نبردهای ذهنی و جادویی اون با بقیه شخصیت ها، حسابی جذابه و نقش اون تو پیچیدگی های داستان، غیرقابل انکاره.
به غیر از اینا، شخصیت های مهم دیگه ای مثل رکسن (مادر مگی)، سینه سرخ (همون که نوچه های مارکله رو پولدار کرده بود)، و اُمبرا (مکان اصلی داستان) هم نقش های خودشون رو دارن و به جذابیت داستان اضافه می کنن. کورنلیا فونکه جوری این شخصیت ها رو پرورانده که آدم حس می کنه واقعاً اون ها رو میشناسه و باهاشون همراه میشه.
مضامین اصلی: قدرت کلمات، فداکاری و نبرد ابدی
اگه بخوایم «سیاه مرگ» رو فقط یه داستان فانتزی ساده بدونیم، حسابی کم لطفی کردیم. این کتاب پر از مضامین عمیق و مهمیه که آدم رو به فکر وا می داره. بیاین چند تاش رو بررسی کنیم:
قدرت کلمات و داستان گویی
این مهم ترین مضمون تو کل سه گانه است و تو «سیاه مرگ» به اوج خودش می رسه. کلمات فقط حروف روی کاغذ نیستن؛ اونا می تونن دنیاها رو خلق کنن، شخصیت ها رو زنده کنن، و حتی سرنوشت ها رو تغییر بدن. فونکه بهمون نشون میده که کلمات چقدر می تونن قدرتمند باشن و چطوری می تونن واقعیت رو تحت تاثیر قرار بدن. این یه ادای احترام به همه ی نویسنده ها و قدرت جادویی قلمه.
نبرد خیر و شر
مثل خیلی از داستان های فانتزی، نبرد بین نیکی و پلیدی یه مضمون اصلیه. تو «سیاه مرگ»، این تقابل خیلی واضح و در ابعاد مختلف نشون داده میشه. مارکله نماد کامل شرارته و مو و مگی و بقیه، نماینده ی خیر هستن. این نبرد فقط تو دنیای جوهر نیست، بلکه تو دل شخصیت ها هم هست؛ اونا باید با شرارت های درونی خودشون هم بجنگن.
فداکاری و از خودگذشتگی
برای پیروزی تو نبردهای بزرگ، لازمه که آدم فداکاری کنه و از خودگذشتگی نشون بده. تو «سیاه مرگ»، خیلی از شخصیت ها مجبور میشن برای نجات بقیه و پیروزی خیر، فداکاری های بزرگی بکنن. این مضمون بهمون یادآوری می کنه که برای رسیدن به اهداف بزرگ، گاهی باید چیزهای باارزشی رو از دست بدیم.
مفهوم خانواده و وفاداری
پیوندهای عمیق انسانی و خانوادگی، با وجود همه ی سختی ها، نقش مهمی تو داستان دارن. رابطه ی مو و مگی، و تلاش مو برای بازگرداندن رکسن، نشون دهنده ی اهمیت خانواده است. وفاداری به دوستان و همنوعان هم تو شرایط دشوار، باعث میشه شخصیت ها کنار هم بمونن و به هم کمک کنن.
«شاید تاریکی بتواند همه جا را بپوشاند، اما حتی یک شعله ی کوچک امید هم می تواند راه را روشن کند.»
مسئولیت پذیری
قدرت، همیشه با مسئولیت همراهه. مو که ناخواسته مارکله رو وارد دنیا کرده، حالا مسئولیت جبران اشتباهش رو به عهده می گیره. مگی هم با قدرتش، باید مسئولیت های بزرگی رو بپذیره. این کتاب بهمون یاد میده که هر قدرتی، حتی قدرت کلمات، با خودش مسئولیت های بزرگی میاره و باید مراقب پیامدهاش باشیم.
مرزهای واقعیت و خیال
کورنلیا فونکه توی این سه گانه، مرز بین واقعیت و خیال رو حسابی محو می کنه. شخصیت ها از دنیای کتاب میان بیرون و آدم ها میرن تو دنیای کتاب. این موضوع باعث میشه آدم به فکر فرو بره که آیا واقعاً مرز مشخصی بین این دو تا هست؟ آیا دنیایی که می خونیم، می تونه واقعی تر از دنیای واقعی باشه؟
چرا باید سیاه مرگ را خواند؟
حالا شاید بپرسین که چرا باید «سیاه مرگ» رو بخونین؟ من بهتون میگم:
- تکمیل یک حماسه ی بی نظیر: اگه دو جلد قبلی رو خوندین، حتماً دلتون می خواد بدونین داستان چی میشه. «سیاه مرگ» همه گره ها رو باز می کنه و یه پایان عالی و رضایت بخش به این سه گانه میده. بالاخره می فهمین سرنوشت مو و مگی و دنیای جوهر چی میشه!
- جذابیت سبک نگارش فونکه: کورنلیا فونکه یه نویسنده ی بی نظیره. دنیاسازی اون، شخصیت های زنده اش، و تواناییش تو خلق یه فضای فانتزی که هم هیجان انگیزه و هم معنی داره، واقعاً فوق العاده است. کلمات رو جوری کنار هم می ذاره که انگار خودتون تو دل داستان هستین.
- یه ماجراجویی پر از تعلیق: «سیاه مرگ» پر از هیجان، تعلیق، نبرد، فداکاری و اتفاقات غیرمنتظره است. جوری آدم رو با خودش می بره که نمی تونی کتاب رو زمین بذاری. هر صفحه یه اتفاق تازه داره.
- مناسب برای همه ی سنین: با اینکه این کتاب رو توی رده ی ادبیات نوجوان میذارن، ولی واقعاً برای بزرگسالان هم کلی حرف و جذابیت داره. مضامین عمیقش و هیجان داستان باعث میشه هر کسی تو هر سنی از خوندنش لذت ببره. اگه دنبال یه کتاب هستین که هم خودتون بخونین، هم به بچه هاتون پیشنهاد بدین، این بهترین گزینه است.
اقتباس های سینمایی و تفاوت ها
همونطور که می دونین، از جلد اول این سه گانه، یعنی «سیاه قلب» (Inkheart)، یه فیلم سینمایی هم ساخته شده که سال ۲۰۰۸ اکران شد. بازیگرهای معروفی مثل برندان فریزر، پل بتانی و الیزا بنت تو این فیلم نقش آفرینی کردن. فیلم بدی هم نبود، ولی خب، مثل همیشه، هیچ فیلمی نمی تونه اون حس و حال و جزئیات دقیق کتاب رو منتقل کنه.
راجع به «سیاه مرگ»، متاسفانه یا خوشبختانه، تا الان هیچ اقتباس سینمایی مستقیمی ساخته نشده. شاید بهتره اینجوری بگیم که این کتاب اونقدر پر از جزئیات و پیچیدگیه که ساخت یه فیلم که بتونه حق مطلب رو ادا کنه، خیلی سخته. به همین دلیله که اگه می خواین تمام و کمال تو دنیای جادویی فونکه غرق بشین و جزئیات دقیق و ریز داستان رو کشف کنین، بهترین راه، خوندن خود کتابه. فیلم ها فقط یه شمای کلی از داستان رو نشون میدن، ولی جادوی واقعی، تو دل کلمات و صفحات کتاب پنهان شده.
سخن آخر: پایان حماسه دنیای جوهر
و بالاخره رسیدیم به پایان راه. «سیاه مرگ» فقط یه کتاب نیست؛ پایان یه حماسه ی بزرگ و به یادماندنیه. کورنلیا فونکه با خلق دنیای جوهر و شخصیت های فراموش نشدنیش، یه اثر جاودان تو ادبیات فانتزی ساخته. اون نشون داده که کلمات چقدر می تونن قدرتمند باشن و چطور می تونن داستان هایی رو خلق کنن که برای همیشه تو ذهن و قلب خواننده ها بمونن.
این کتاب یه پایان باشکوه برای ماجراجویی مگی و موئه، ماجرایی پر از خطر، فداکاری و البته عشق به کلمات و کتاب ها. اگه دنبال یه تجربه ی فانتزی عمیق و پر هیجان هستین که تا مدت ها تو ذهنتون بمونه، «سیاه مرگ» رو از دست ندین. باور کنین، ارزشش رو داره که ساعت ها وقت بذارید و تو دنیای جادوییش غرق بشید.
پس اگه هنوز این کتاب رو نخوندید، فرصت رو از دست ندین. برید و این سفر بی نظیر رو تجربه کنید. قول میدم که پشیمون نمیشید و بعد از خوندنش، یه جور دیگه به کتاب ها و کلمات نگاه می کنید. هر چه زودتر یه نسخه ازش تهیه کنید و این ماجراجویی رو شروع کنید!
آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "خلاصه کتاب سیاه مرگ | کورنلیا فونکه (کتاب سوم سه گانه)" هستید؟ با کلیک بر روی کتاب، ممکن است در این موضوع، مطالب مرتبط دیگری هم وجود داشته باشد. برای کشف آن ها، به دنبال دسته بندی های مرتبط بگردید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "خلاصه کتاب سیاه مرگ | کورنلیا فونکه (کتاب سوم سه گانه)"، کلیک کنید.